تمام هستی من



ای دل به تو گفتم که مرو از پی دلدار
دیوانه شوی نیست ترا مونس و غمخوار
حرفم نه شنیدی و بلرزید وجودت
برحس نگاهی شده ای سخت گرفتار
فریاد مکن دل، رهِ عشاق دراز است
در پیچ و خم عشق نشسته غم بسیار
با چشم بگو اشک نشوید اثر رنج
شاید که کند خون مددی بر تو دگربار
افسانه شود قصه ی عاشق به تحمل
از شکوه به بزم دگران دست نگه دار
جعفر شنود درد تو ای عاشق همراه
شاید کند آسان گذر از این ره دشوار


چه ساده بودیم
که باورمان شده بود
"از محبت خارها گل میشوند"
یادمان نبود که خیلی وقت است
که دیگر ضرب المثل ها اعتباری ندارند!
آنقدر یک طرفه محبت کردیم
و بی محبتی دیدیم که خشک شدیم،
یادمان رفت قبل از هر محبتی
به ظرفیت مخاطبمان توجه کنیم؛
و الکی کسی را که ارزش ندارد بزرگش نکنیم’
که نتیجه ی این بزرگی میشود
حقارت خودمان.
بیایید به هم قول بدهیم
که به اندازه ی آدم ها کاری نداشته باشیم،
بعضی ها کوچک بمانند بهتر است،
و خودمان را زیر سایه پوشالی
بی ظرفیت ها دفن نکنیم.


با عشق چرا در قفسم شاد نباشم
بگذار در این مزرعه آزاد نباشم

بگذار زمستان بوزد از نفس من
اندازه‌ی یک‌ باغچه آباد نباشم

بگذار نخوانند مرا مردم این شهر
شعری که به هر قافیه تن داد نباشم

مانند گلی گوشه‌ی این باغ بپوسم
چون قاصدکی منتظر باد نباشم

ای خاک مرا خوار کن ای برگ بپوشان
تا این‌همه در معرض بیداد نباشم

من در قفس پاک تو زندانی‌ام ای عشق
بگذار که آلوده و آزاد نباشم


 

لیاقت چیزی نیست که شما از توی شناسنامه یا چهره افراد بفهمید!
لیاقت چیزی نیست که انتهای یک راه طولانی مشخص شود !
بلکه لیاقت حاصل یک لحظه

ندیده گرفتن،
بی احترامی،
بی توجهی،
فرد مقابل به شما ، به خاطر دیگران است ،
در جواب تمام خوبی ها!
خودتان را هدر آدم های بی لیاقت زندگی نکنید . !


بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست
که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست
 
به خواب گفته ام امشب که از سرم بپرد
شبی که پیش منی، وقت خواب دیدن نیست
 
من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانم
میان ما دو نفر گفتن و شنیدن نیست
 
نگاه کن به غزالان اهلی چشمم
دو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست
 
بگیر از لب داغم دو بیت بوسه ناب
همیشه شعر سرودن که واژه چیدن نیست
 
برای من قفس از بازوان خویش بساز
که از چنین قفسی میل پر کشیدن نیست
 
تو آسمان منی؛ جز پناه آغوشت
برای بال و پرم وسعت پریدن نیست.


تو ای رقیقِ عمیق! ای شراب کهنه‌ی من
بریز جرعه‌ی صبحی به خواب کهنه‌ی من

چنین که جوی روان کرده‌ام به گریه‌ی خود
به چرخ آمده است آسیاب کهنه‌ی من

هنوز پاسخ من جز تو نیست پس بپذیر
که قصد تازه ندارد جواب کهنه‌ی من

چقدر عکس تو اصلا به من نمی‌آید
چقدر مستَحَقَت نیست قاب کهنه‌ی من

به هیچ گوهر نااصل دل نخواهم بست
که جُسته است تو را گنج‌یاب کهنه‌ی من

تو آفتاب و من آیینه‌ی غبارآلود
چه کوچک است تو را بازتاب کهنه‌ی من

برای تسویه‌ی دوری‌ات نیامده‌ام
چقدر مانده فقط از حساب کهنه‌ی من؟

#حمزه_کریم_تباح_فر


شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشد
هرچه خوبی بکنی با دل تو بد باشد

تو به ایمان برسی اینکه کسی جز او نیست
او بعکس تو به هرچیز مردد باشد

تو به هر در بزنی تا که به دست آوریش
و جوابش به تو یک عمر فقط رد باشد

بنشینی دو سه تا شعر بگویی که مگر
یکی از این همه شعری ،که بخواهد باشد

همه دلداده ترین فرد تو را بشناسند
او به دلسنگ ترین فرد زبانزد باشد

شده از نم نم باران دلت خیس شوی؟
دایما مشق تو آن مرد نیامد باشد؟

تو ندیدی که چه سخت است بیبینی عشقت
پیش چشمان تو با او که نباید؛باشد.

چه کنم با دل دیوانه که با این همه باز
سعی دارد که به این عشق مقید باشد


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Jennifer Erin سئو سایت / طراحی سایت / تبلیغات وکالت، مجید پشنگ پور وکیل پایه یک ، 09371439979 کارشناس ارشد حقوق خصوصی هفتگ موسسه آموزشی هنگی Ken زندگی یک مورچه